bazare tare bare chalos
پ.ن:اسمش را ميگذارم خناق ، معنيش کنيد سنسور!
ادم
به زندگی کردن عادت ميکند..به نفس کشيدن..به غذا خوردن..به دستشويی
رفتن..به اذيت کردن..به ناز کردن..به وبلاگ نوشتن..به صدای دوستانش را
شنيدن..به کتاب خواندن..ادم حتی گاهی به بدبختی هم عادت میکند..و ان وقت
ميشود يک بخش مهم از زندگی..و انقدر تکرار ميشود که ادم فراموش ميکند ان
چيز موضوع با اهميتی است..من عادت کرده بودم..به اينجا..به نوشتن..به
چرندياتم ..و يادم رفته بود که دوستش دارم..بودنش..و حس نزديکی به تمام
دوستان نديده ای که مديون نوشتن توی اينجا بوده است..من زيادی عادت کرده
بودم..زيادی..تجربه نداشتن يک چيز با اهميت ادم را ميترساند..من اسمش را
ميگذارم خلا شما معنيش کنيد اعتياد.